سگ کُشی در جاده مخصوص با زهر نارنجی

پایان مهلت فراخوان خرید سهام سایپا
پایان مهلت فراخوان خرید سهام سایپا

با پایان یافتن مهلت فراخوان خرید سهام بلوکی سایپا، چشم ها در انتظار باز شدن پاکت‌ها و ادامه مسیر تا رسیدن به روز مزایده است. ورود برخی افراد، دومین گام خصوصی سازی را به یک کمدی سیاه بدل کرده است. فیلمی که با توجه به نقش اول آن می تواند با نام سگ کشی در جاده مخصوص اکران شود.






به گزارش پایگاه خبری اسب بخار، ورود برخی افراد با پیشینه سیاه و معلوم و حالی مبهم و نامعلوم با ادعای ناجی صنعت خودروسازی بیش‌تر یک کمدی سیاه است تا خصوصی سازی. اگر شایعاتی که پیرامون این واگذاری وجود دارد، حقیقت داشته باشد به نظر می رسد تمام ارکان مرتبط، از صدر تا ذیل، مردم را وارد یک سناریوی پلید و گزنده کرده اند.

سناریویی که فقط نمایشی از یک رقابت را در نظر گرفته و گویا برنده آن از پیش تعیین شده است. برنده ای که این روزها با تمام توان در قامت ناخدایی فرو رفته است که می خواهد کشتی شکسته صنعت خودروسازی را به ساحل امن برساند.

اما با عرض معذرت از دوست‌داران سینما و به‌طورمشخص جناب بهرام بیضایی، این ناخدا، آدم را یاد قصه فیلم سگ کشی می اندازد. فیلمی که در سال ۱۳۸۰ اکران و پرفروش ترین فیلم سال شد.

گذری کوتاه بر قصه سگ کشی

یک نویسنده به نام گلرخ کمالی، که سال گذشته شوهرش را به حال قهر و به گمان رابطه‌ای با منشی شرکتش ترک کرده بود، با پایان جنگ به تهران برمی‌گردد و شوهرش، ناصر معاصر، را می‌بیند که ورشکسته شده و در حال رفتن به زندان است. ظاهراً شریک ناصر، جواد مقدم، با صحنه‌سازی تمام سرمایهٔ شرکت را برداشته و به‌طورِ غیرقانونی از مرز خارج شده و ناصر مانده است با همه بدهی‌های شرکت و فشار طلب‌کاران. گلرخ بر خود می‌داند که در جبران بدگمانی بی‌جای‌اش، حالا به نجات شوهرش بشتابد و با کوشش برای خرید چک‌ها و اثبات بی‌گناهی او، و گرفتنِ رضایت شاکیان از شوهرش، برای آزادیش از زندان بکوشد. کم‌کم گلرخ با ساده‌دلی در حرفه و دنیایی وارد می‌شود که از اندیشه‌هایش فرسنگ‌ها دور است؛ دنیای داد و ستد بازار. او با یک‌یک طلب‌کاران و شاکیان وارد بده‌بستان و معامله می‌شود تا رضایت‌شان از ناصر را جلب کند؛ و در این کار تا جایی پیش می‌رود که دیگر راه بازگشت ندارد و می‌فهمد که در جنگی وارد شده است که دیگر نباید شکست بخورد. او همه را تاب می‌آورد، از تحقیر و توهین تا آزار و تجاوز، اما در نهایت رضایت طلب‌کاران شوهرش را گرفته و او را آزاد می‌کند. و ناصر به جای تشکر، طلاق‌نامه‌اش را به او می دهد. گلرخ تازه درمی‌یابد که همه این بازی صحنه‌سازی ناصر بوده است که با ترساندن و گریزاندن شریکش سرمایه شرکت را تصاحب کند، و حالا با داشتن رضایت شاکیان عملاً صاحب قانونی همهٔ سرمایه است.»

ناصر به سرانجام نرسید اما

در این فیلم کار ناصر به سرانجام نمی رسد، اما قهرمان قصه خصوصی سازی ما، گویا نه تنها به فرجامی خوش رسیده، بلکه قرار است دامنه امپراتوری تحریمی‌اش را همه جانبه در حوزه حمل و نقل گسترش بدهد. البته تفاوت فرجام ضدقهرمان این فیلم، باعث شده است یک تریلر به کمدی سیاه بدل شود. خنده‌اش برای ناخدای خودخوانده خودروسازی و دود سیاهش برای مردمی که در آرزوی یک خرید ساده و خودرویی باکیفیت مانده اند.

اما نکته تاریک و سیاه تر ماجرا این است که این ناجی اقتصادی، در برهه ای از تاریخ این سرزمین خیانت در امانت کرده است، پولی که برای رتق و فتق امور باید به کشور برمی گشته را برای خود در خارج از کشور سرمایه گذاری کرده است. این بار هم گویا تحریم باز هم به کاسبان تحریم کمک کرده است. برای محاسبه ساده این کمک تنها کافی است مروری کوتاه و سرانگشتی بر تفاوت نرخ ارز در سال ۹۲ تا ۹۴ تا امروز داشته باشیم.

بنابراین به نظر طبیعی است که این فرد سرمست از پیروزی با سرمایه ای به رنگ خون مردم و هزاران فرصت و امید از دست رفته، این چنین پا به میدان بگذارد و رجزخوانی کند. اگر آن‌گونه که شایع شده است برنده از رقابت خارج شود، هم حداقل به ۴۰ درصد از بازار خودروی کشور دست پیدا کرده است و هم انگیزه ساخت قسمت های دوم و سوم و… سگ کشی در جاده مخصوص با زهر نارنجی را به وجود می آورد.

source

توسط blogcheck.ir