این تَرک سر که غالیه سای محرم است

یک رستخیز عام از آن اندر عالم است

از این شب سیاه سحرگه شود پدید

شادی که در ورای تباهی ماتم است

هین مرگ بین که راه نمای حماسه است

هین خون نگر که سرخی دامان هر غم است

مرد خدا مگر ز شهادت هراس داشت

اِستاده مردن از ادب مرد افخم است

مشق مقاومت ز جوانی بکرده است

آنکس که در میانه دنیای پر غم است

ظلم و ستم چو سایه فراگیر میشود

آنجا که آفتاب عدالت به مظلم(ه) است

فریاد اگر کسی ز ستم بر فلک نکرد

نابخرد و مُحیِر و اعمی و ابکم است

فریاد کن،مخند،بنی آدم شریف

برخود کنی،هرآنچه کنی،رسم عالم است

زـشهباز

source

توسط blogcheck.ir