خط مقدم نامرئی درگیری‌های جهانی

وضعیتی را تصور کنید که در آن، تنها در عرض چند هفته کوتاه، میلیون‌ها نفر در یک کشور در حال توسعه آسیایی ناگهان اعتماد خود را به سیستم بانکی خود از دست می‌دهند. همه چیز با اخبار جعلی، پست‌های ویروسی در رسانه‌های اجتماعی و گزارش‌های مالی تولید شده توسط هوش مصنوعی که آنقدر قانع‌کننده هستند که واقعی به نظر می‌رسند، شروع می‌شود. این گزارش‌ها یک فاجعه اقتصادی قریب‌الوقوع را پیش‌بینی می‌کنند و باعث وحشت در میان مردم می‌شوند. مردم از ترس بدترین حالت، شروع به هجوم برای برداشت پول خود می‌کنند. اما نکته اینجاست: فروپاشی سیستم بانکی ناشی از هیچ مشکل اقتصادی واقعی نبود. در عوض، نتیجه یک عملیات روانی (PSYOP) با دقت برنامه‌ریزی شده بود که با هدف تضعیف اعتماد عمومی به نهادهای سیاسی کشور انجام می‌شد. این نشان‌دهنده نوع جدیدی از جنگ است، جنگی که شامل سلاح نمی‌شود، بلکه در فضای دیجیتال رخ می‌دهد، ذهن‌ها را دستکاری می‌کند و بدون شلیک حتی یک گلوله، هرج و مرج را گسترش می‌دهد.
 تکامل جنگ شناختی
جنگ شناختی، حوزه‌ای جدید اما به سرعت در حال رشد در منازعات است، هرچند خود ایده کاملا جدید نیست. در هسته خود، این شکل از جنگ از ادراک به عنوان سلاح استفاده می‌کند. این نوع جنگ، روانشناسی انسان و فناوری‌های پیشرفته را برای تأثیرگذاری بر نحوه تصمیم‌گیری افراد ترکیب می‌کند. این جنگ، استراتژی‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی را به روشی هماهنگ گرد هم می‌آورد تا باورها و اعمال افراد یا گروه‌ها را شکل دهد. در چشم‌انداز امنیتی امروز، جنگ شناختی با تأثیرگذاری بر نحوه تفکر، ارزش‌ها و دانش مردم، به ابزاری کلیدی برای مختل کردن اهداف سیاسی و نظامی تبدیل می‌شود.
در جنگ شناختی، میدان نبرد ذهن انسان است. هدف، شکل‌دهی به نحوه‌ی نگاه مردم به واقعیت و هدایت گروه‌های هدف به سمت ایده‌هایی است که به نفع یک حریف سیاسی است. از طریق این عملیات، بازیگران قدرتمند می‌توانند نگرش‌ها را تغییر دهند، سیستم‌های دانش را تغییر شکل دهند و آگاهی اجتماعی را تغییر دهند و اغلب مردم را به سمت اهداف ایدئولوژیک یا استراتژیک خاص هدایت کنند. جنگ شناختی می‌تواند با کاهش احتمال درگیری مسلحانه، برای جلوگیری از جنگ سنتی مورد استفاده قرار گیرد، اما همچنین راهی برای پیشبرد ایدئولوژی‌ها و تغییر نحوه‌ی تفکر مردم است. این نوع جنگ با دستکاری چشم‌انداز ذهنی، فرصت‌های جدیدی را برای نفوذ در عصر دیجیتال ایجاد می‌کند.
جنگ شناختی ریشه در فلسفه سان تزو مبنی بر پیروزی بدون جنگ دارد. با گذشت زمان، این جنگ از طریق عملیات روانی، تبلیغات، تاکتیک‌های سایبری و ظهور هوش مصنوعی تکامل یافته است. آنچه که به عنوان تلاشی برای تأثیرگذاری بر تصمیم‌گیرندگان آغاز شد، به کل جمعیت گسترش یافته است. با ابزارهایی مانند علوم اعصاب و علوم رفتاری، این نوع جنگ اکنون فرآیندهای شناختی مردم را در مقیاس وسیع شکل داده و مختل می‌کند. از این نظر، جنگ شناختی به ابزاری قدرتمند در مبارزات قدرت جهانی مدرن تبدیل شده است که بسیار فراتر از دامنه نبردهای سنتی عمل می‌کند.
برخی از محققان معتقدند که جنگ شناختی تنها بخشی از جنگ هیبریدی است، اما به دلیل تمرکز مستقیم بر ذهن و رفتار، متمایز است. این جنگ با مفهوم سه جنگ – جنگ روانی، جنگ افکار عمومی و جنگ حقوقی – مرتبط است که در آن کنترل ادراک به یک مزیت استراتژیک تبدیل می‌شود.
 جنگ‌های ذهنی
چگونه کار می‌کنند؟
تبلیغات نقش محوری در جنگ شناختی ایفا می‌کند و از روایت‌های مغرضانه یا جعلی برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی و از بین بردن اعتماد به نهادهای سیاسی استفاده می‌کند. این داستان‌ها از طریق رسانه‌های سنتی، رسانه‌های اجتماعی و پلتفرم‌های دیجیتال منتشر می‌شوند تا باورهای موجود را تقویت کرده و در جامعه تفرقه ایجاد کنند. کمپین‌های اطلاعات نادرست با انتشار عمدی اطلاعات نادرست یا گمراه‌کننده، که برای گیج کردن و بی‌ثبات کردن طراحی شده‌اند، پا را فراتر می‌گذارند. این کمپین‌ها اغلب حوزه‌های حساسی مانند فرآیندهای سیاسی، بهداشت عمومی و انسجام اجتماعی را هدف قرار می‌دهند و از نقاط ضعف در اکوسیستم اطلاعاتی برای تضعیف تصمیم‌گیری جمعی و بی‌ثبات کردن ملت‌ها سوءاستفاده می‌کنند.
از بسیاری جهات، تاکتیک‌های جنگ شناختی در رسانه‌های اجتماعی، جنگ سایبری را منعکس می‌کنند، اما به جای استفاده از بدافزار، هدف، غرق کردن پلتفرم‌ها با محتوای جعلی است. بات‌نت‌ها – گروه‌هایی از حساب‌های خودکار که تعاملات انسانی را تقلید می‌کنند – انتشار اطلاعات نادرست را تقویت می‌کنند و تشخیص واقعیت از داستان را برای مردم دشوارتر می‌کنند.
عملیات نفوذ مبتنی بر هوش مصنوعی، با امکان هدف‌گیری دقیق‌تر افراد، جنگ شناختی را به اوج جدیدی رسانده‌اند. الگوریتم‌های یادگیری ماشینی حجم عظیمی از داده‌ها را برای انجام عملیات روانی شخصی‌سازی‌شده تجزیه و تحلیل می‌کنند. ربات‌ها و جعل‌های عمیق مبتنی بر هوش مصنوعی، روایت‌های دروغین بسیار قانع‌کننده‌ای تولید می‌کنند، واقعیت را تغییر می‌دهند و تشخیص حقیقت از دستکاری را برای افراد دشوارتر می‌کنند. این ابزارها به دشمنان کمک می‌کنند تا آسیب‌پذیری‌ها را در گروه‌های هدف شناسایی کرده و تلاش‌های نفوذ خود را برای کنترل افکار عمومی، شکل‌دهی به مباحث سیاسی و حتی مختل کردن فرآیندهای دموکراتیک تنظیم کنند.
یکی دیگر از تاکتیک‌های کلیدی در جنگ شناختی، مدیریت ادراک است که در مورد شکل‌دهی به چگونگی نگاه دشمنان به خود و تهدیدات خارجی‌شان است. تکنیک‌های کنترل انعکاسی – مانند غرق کردن کسی با اطلاعات بیش از حد یا تحریک واکنش‌های احساسی – برای سوق دادن افراد یا گروه‌ها به سمت تصمیم‌گیری‌هایی که به نفع مهاجم است، استفاده می‌شوند. این استراتژی‌ها همچنین می‌توانند شامل تاکتیک‌هایی مانند ارعاب یا دلجویی برای تغییر رفتار باشند، یا با محتاط کردن بیش از حد حریف یا دادن حس امنیت کاذب به آنها.
تکنیک‌های حواس‌پرتی و فلج‌سازی برای گیج کردن دشمن و منحرف کردن توجه از تهدیدهای حیاتی استفاده می‌شوند. مهاجم با جعل بحران‌های ساختگی یا تمرکز بر نقاط ضعف غیرموجود، می‌تواند هدف خود را گمراه کند. اطلاعات نادرست همچنین می‌تواند برای تضعیف اتحادها و ایجاد اختلاف داخلی مورد استفاده قرار گیرد. از سوی دیگر، تکنیک‌های پیشنهاد، از باورهای عمیق یا نقاط ضعف روانی سوءاستفاده می‌کنند تا به طور نامحسوس بر تصمیمات تأثیر بگذارند و اقدامات را در جهت دلخواه هدایت کنند.
وقتی این تاکتیک‌های دستکاری شناختی با قابلیت‌های سایبری و فناوری هوش مصنوعی ترکیب می‌شوند، جنگ شناختی به ابزاری قدرتمند برای بی‌ثبات کردن جوامع، تضعیف مقاومت و دستیابی به اهداف استراتژیک تبدیل می‌شود – بدون اینکه حتی یک گلوله شلیک شود. دو هدف اصلی این نوع جنگ، بی‌ثبات‌سازی و نفوذ است. بی‌ثبات‌سازی با تقسیم جامعه، تضعیف رهبری و منزوی کردن گروه‌ها عمل می‌کند، در حالی که نفوذ بر تغییر نحوه درک مردم از واقعیت تمرکز دارد. این می‌تواند به معنای ترویج ایدئولوژی‌های افراطی، دستکاری سیستم‌های اقتصادی یا کنترل اقدامات دولت باشد. این روش‌ها در کنار هم، جنگ شناختی را به شکلی انعطاف‌پذیر، مخفیانه و بالقوه ویرانگر از درگیری مدرن تبدیل می‌کنند.
 یک مطالعه موردی مدرن
یک نمونه بارز از جنگ شناختی، افشاگری‌های ایمیل‌های کمیته ملی دموکرات‌ها در سال ۲۰۱۶ بود که با عمیق‌تر کردن اختلافات، اختلال بزرگی در سیاست ایالات متحده ایجاد کرد. ظاهرا روسیه از تخصص جنگ سایبری خود برای هک و انتشار ایمیل‌های محرمانه کمیته ملی دموکرات‌ها (DNC) استفاده کرده است . این افشاگری‌ها، طرفداری از هیلاری کلینتون نسبت به سایر نامزدها را آشکار کرد و باعث ایجاد شکاف بین دموکرات‌های مترقی و میانه‌رو شد و حزب را از درون تضعیف کرد. رهبران سیاسی و رأی ‌دهندگان به جای تمرکز بر حمله خارجی، به محتوای افشا شده علاقه‌مند شدند و اعتماد را از رهبری دموکرات‌ها دور کردند. این افشاگری‌ها همچنین قطب‌بندی سیاسی را تشدید کرد، به طوری که کمپین ترامپ به جای عملیات روسیه، بر رسوایی تمرکز کرد. این افشاگری‌ها اعتماد به روند انتخابات را از بین برد و در هدف بزرگتر روسیه برای بی‌ثبات کردن سیاست ایالات متحده نقش داشت. رسانه‌ها که شیفته این افشاگری‌ها بودند، تأثیر آنها را تقویت کردند و ویکی‌لیکس را به یک عبارت جستجوی برتر تبدیل کردند. روسیه با سوءاستفاده از تنش‌های موجود، توانست یک انتخابات کلیدی را مختل کند و بر سیاست ایالات متحده تأثیر بگذارد و ثابت کند که جنگ شناختی فراتر از تاکتیک‌های سایبری سنتی است.

source

توسط blogcheck.ir