به گزارش «مبلغ»- به نقل از ایکنا، نشست معرفی و نقد کتاب «بهره‌مندی فقه از تاریخ» امروز ۲۱ آذر در مجتمع جامع امام خمینی(ره) برگزار شد.

در ابتدای نشست حجت‌الاسلام و المسلمین مصطفی صادقی؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و مولف کتاب به توضیح پیرامون کتاب پرداخت و عنوان کرد: این کتاب مقدمه‌ای است تا طلاب به مطالعات میان‌رشته‌ای فقه و تاریخ توجه کنند. فقها خیلی با تاریخ میانه ندارند و خیلی‌ها تاریخ را حجت نمی‌دانند؛ لذا پیشینه چندانی برای این مسئله وجود ندارد. در عین حال در این اثر تلاش کردیم ارتباط تاریخ و فقه را نشان دهیم. بر این اساس چهار فصل اصلی کتاب عبارتند است از بهره‌مندی فقه از مواد تاریخی، بهره‌مندی از رویدادهای تاریخی، بهره‌مندی از بستر تاریخی و بهره‌مندی از روش‌های تاریخی. اینها برخی عناوینی بود که جسته و گریخته در این کتاب محل بحث قرار گرفته است.

فقها تاریخ را به رسمیت نمی‌شناسند

در ادامه برنامه نعمت‌الله صفری فروشانی؛ استاد جامعه المصطفی العالمیه به عنوان نقاد کتاب سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

مسئله اول این است که وقتی می‌خواهیم نقش تاریخ را در فقه بررسی کنیم باید به فقه تسلط داشته یا تاریخ، باید زبانمان فقهی باشد یا تاریخی باشد. نکته دیگر اینکه در مباحث بین رشته‌ای باید به گونه‌ای بنویسیم که اهل هر دو رشته ما را قبول داشته باشند یعنی زبان فنی هر دو رشته را به کار ببریم تا هم تاریخی‌ها بپذیرند و هم فقهی‌ها. نکته بعدی که خیلی مهم است این است فقهی‌ها هنوز تاریخ را به رسمیت نمی‌شناسند و اصلا مراجعه به تاریخ را در قاموس خودشان قرار ندادند. ما فقیهانی مثل آیت‌الله بروجردی یا آیت‌الله مددی کم داریم که از تاریخ در فقه استفاده کنند، چرا؟ چون تاریخ را منحصر در مواد و گزاره‌ها می‌بینند، منحصر در منابع می‌بینند مثلا می‌گویند تاریخ را ابن هشام و طبری نوشتند که سنی هستند و ما به اسناد شیعی نیاز داریم. اینها هنوز به وادی تاریخ تحلیلی وارد نشدند و ما باید از شواهد و قرائن تاریخی در کار فقهی خودمان بهره ببریم. این کتاب خواسته اینها را نشان دهد و تا حدی موفق بوده است.

یکسری بحث است که باید در این کتاب خوب روشن شود و آن چرایی و چگونگی حجیت و مرجعیت تاریخ و توجه به تاریخ است. فقهی‌ها به لغت مراجعه می‌کنند و بابی با عنوان حجیت قول لغوی دارند ولی ما هیچ جا حجیت قول تاریخی نمی‌بینیم و این مسئله مهمی است. تا امروز که ما اینجا نشستیم فقها تاریخ را به حجیت نمی‌شناسند. خود این یک موضوع بسیار مهمی است که جای یک رساله مستقل دارد تا بتوانیم به فقها ثابت کنیم ما را دور نیندازند. تاریخ می‌تواند در فهم فقه موثر باشد.

توجه به تاریخ، فقه را دگرگون می‌کند

نظر شخصی من این است که فقه بیش از آنکه وابسته به علوم دیگر از جمله اصول باشد وابسته به تاریخ است یعنی اگر کسی می‌خواهد در آینده مجتهد باشد باید تاریخ بداند، تاریخ اهل بیت بداند، زمان اهل بیت را بداند، مکان اهل بیت را بداند. مثلا این حدیث چه زمانی صادر شده است. مثلا بررسی کنیم روایات تقیه در زمان امویان بوده یا در زمان عباسیان. اگر فقها مسلط به تاریخ باشند و لااقل تاریخ اهل بیت را بشناسند می‌توانند در استنباط تاثیر داشته باشد و می‌تواند فقه ما را دگرگون کند.

من معتقدم تاریخ در مرحله‌ای است که می‌تواند فقه ما را دگرگون کند. یکی از مسائلی که در فقه می‌توانیم داشته باشیم همین بحث بسترشناسی است. مثلا وقتی امام یا پیامبر(ص) بحث طهارت و نجاست را می‌گفتند بسترش کجا بوده، مکه بوده یا مدینه، آب بوده یا آب نبوده. مثلا ما در گزارشی داریم امام علی(ع) در جنگی خیلی جراحت برمی‌دارند ولی با همان جراحات نماز می‌خوانند. اگر وسواس‌های ما را داشتند کارشان درست نبود.

اگر با تاریخ، فقه را بررسی کنیم احکام به این سختی نبوده. باید ببینم چه تطوراتی در فقه رخ داده که فقه سخت شده است. فقه زمان ائمه با فقه زمان پیامبر(ص) فرق می‌کند. ممکن است برخی دیدگاه‌های اصحاب در فقه بازتاب پیدا کرده باشد همینطور ممکن است فقه زمان ما با فقه زمان اهل بیت فرق داشته باشد. باید ببینیم چه قدر عوامل در سخت شدن فقه نقش داشته است. مثلا فقه اهل سنت در مباحث طهارات و نجاسات آسان‌تر از فقه شیعه است. اگر طبق فقه شیعه عمل کنیم نجس‌ترین جای کره زمین مسجد الحرام خواهد بود چون مثلا ما بارها دیدیم یکی از زائران نمی‌تواند خودش را نگه دارد و ادرار می‌کند. آنها می‌آیند طبق فقه خودشان عین نجاست را پاک می‌کنند. این سختی‌گیری‌ها چگونه به وجود آمد؟ نقش هویت‌سازی شیعه و مستقل‌سازی خود چقدر اثرگذار بود. من اینها را لزوما به عنوان تایید نمی‌گویم بلکه مباحثی است که مطرح است و می‌تواند در شناخت ما از فقه موثر باشد. الآن برخی هستند که فتاوی شاذی می‌دهند. اگر نگاه کنیم در طول زمان این فتاوی شاذ نبود؛ مثل فتاوی که در مورد سن زن یائسه یا برخی مباحث دیگر گفته شده است. اینها در طول تاریخ بوده‌اند.

یکی از انتقاداتی که به کتاب داریم این است که ایشان سر خودشان را زیاد شلوغ کردند و زیاد مصداق گفتند. ما انتظار داشتیم برخی مباحث را عمقی‌تر مطرح کنند. من می‌توانم این کتاب را به عنوان کلیات بپذیریم ولی نمی‌توانم به عنوان یک الگو بپذیرم. نکته دیگر اینکه ایشان زور را به مثال آوردند در حالی که باید روی مبانی و قواعد کار کنند و مثال‌ها برای تقریب به ذهن باشد. برخی مثال را برای اثبات مدعا می‌آورند در حالی که باید مبانی و قواعد روشن شود و آنگاه دنبال مثال برویم.

این کتاب پژواک مطالبه‌گران تاریخ از فقه است

در ادامه برنامه حجت‌الاسلام و المسلمین محسن الویری؛ استاد دانشگاه باقرالعلوم(ع) سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

جمله اول را درباره اهمیت این کتاب عرض می‌کنم و بعد چند ملاحظه درباره کتاب تقدیم می‌کنم. تاریخ در حوزه‌های علمیه از یک حاشیه کاملا محض به متن آمده است. این خاطره را بارها ذکر کردم یکی از علمای بسیار مهم تهران که خدمت ایشان رفت‌آمد داشتم به من گفت در ایام تحصیل درس بخوان، تابستان درس نخوان تاریخ بخوان یعنی تلقی از تاریخ این بود درسی برای رفع خستگی است که باید در تابستان خوانده شود. این کجا تا جایی که الآن حوزه علمیه درس خارج تاریخ را به رسمیت بشناسند و حتی برخی اساتید مطالبه‌گری می‌کنند و می‌گویند فقه باید نسبت به تاریخ واکنش نشان دهد. این یک تحول بزرگ و مغتنم است که باید ارزش آن را بدانیم.

از این نظر این کتاب خیلی مهم است. این کتاب پژواک یک مطالبه‌گری است، بازتاب پرسشی است که ناظر به فقه و فقها است. این نوع مطالعات هرچه بیشتر و روشمندتر باید ادامه پیدا کند. چند نکته نسبت به این کتاب به ذهن می‌رسد که البته اینها از اهمیت کتاب نمی‌کاهد و همانطور که عرض کردم این کتاب پژواک مطالبه‌گران است ولی در عین حال باید این مسائل را مد نظر قرار داد.

اولین مسئله‌ای که در این کتاب به چشم می‌خورد این است کتاب مسئله ندارد و بیان مسئله بسیار نحیف است. پرسش تحقیق یک چیز است، مسئله تحقیق چیز دیگری است. اگر مسئله را درست نشناسیم سوال درست طراحی نمی‌شود. الآن در جامعه چه خلأیی احساس می‌کنیم، در مطالعات فقهی چه مشکلی وجود دارد که با پرداختن به تاریخ برطرف خواهد شد. انتظار می‌رفت بخشی از فصل اول به بیان مسئله اختصاص پیدا می‌کرد. اگر من درک درستی از مسئله نداشته باشیم پرسشم درست تبیین نخواهد شد و نمی‌دانم گره اصلی کجا است.

نکته دوم این است که دانش با گزاره علمی متفاوت است. کتاب معلوم نیست با گزاره‌های فقه کار دارد یا علم فقه، با گزاره تاریخی کار دارد یا علم تاریخ. اینها چهار سطح متفاوت برای ما ترسیم می‌کنند. گاهی از تعامل دانش فقه و دانش تاریخ بحث می‌کنیم ولی گاهی بحث از تاثیر گزاره فقهی بر گزاره تاریخ و گاه بحث از تاثیر گزاره تاریخی بر گزاره فقهی است و گاه بحث از تاثیر یک گزاره بر یک علم است. این ابهام در سطح بحث وجود دارد که سطح بحث من کجا است از گزاره‌ها صحبت می‌کنم یا از دانش صحبت می‌کنم. تاثیری اطلاعات تاریخی بر فتوا تاثیر گزاره بر گزاره است. ما از این نمی‌توانیم بفهمیم علم تاریخ بر علم فقه اثرگذار باشد. این مقوله دیگری است که باید در سطح دیگری بحث شود. جایی که در مورد روش بحث می‌کنند می‌تواند به علم برگردد یعنی فقه، روش تاریخی را به رسمیت بشناسد. این تاثیر علم بر علم است. این ابهام سبب شده تبار بحث مشخص نباشد.

از نظر من این کار بین رشته‌ای نیست. در بین رشته‌ای از دو علم استفاده می‌کنیم و یک مسئله را حل می‌کنیم. اینجا مسئله‌ای حل نشده است بلکه جنس بحث به فلسفه علم تاریخ برمی‌گردد چون درباره تعامل دو علم صحبت می‌کنند.

خلط بین تاریخیت و بهره‌مندی از فقه

نکته دیگری که کاش در این بحث وجود داشت مسئله غفلت از رابطه تاریخ و فقه در تقسیم‌بندی علمای مسلمان از علوم است. تقسیم‌بندی علم که در گستره تمدن اسلامی از شاخه‌های مورد اهتمام بوده است، حتما باید مد نظر قرار گیرد. برخی کسانی که به این تقسیم‌بندی پرداختند علم و تاریخ را در یک دسته قرار دادند. این قسمت رابطه علم و تاریخ می‌تواند موضوع یک مقاله باشد یعنی کسانی که در تقسیم‌بندی علم تاریخ را به رسمیت شناختند رابطه این دو را چه در نظر گرفتند.

نکته دیگری که در نگاه کلان درباره کتاب به چشم می‌خورد خلط عجیب بین تاریخیت فقه و بهره‌مندی فقه از تاریخ است. اشاره کردند به توضیح آقای جعفریان که هدف ایشان این بود که چطور فقها در دوره‌هایی از تاریخ فتوایشان را از عملکرد صحابه گرفتند. اسم این مسئله تاریخیت فقه است یعنی فقه یکجاهایی تاریخی است ولی بهره‌مندی فقه از تاریخ مسئله دیگری است. تمام مطالبی که دکتر صادقی در فصل چهارم کتاب مطرح کردند بهره‌مندی فقه از تاریخ نیست بلکه متاثر بودن فقه از رویدادهای زمانه است نه اینکه از تاریخ گذشته بهره ببرد.

در این ملاحظات کلی عرض دیگر این است که فصل ششم که بحث روش است توصیه و تجویز است. برای قبلی‌ها شاهد مثال آوردند ولی اینجا شاهد مثال ندارند و عمدتا توصیه است که این روش‌ها می‌تواند به درد فقها بخورد. این می‌توانست حذف شود در عین اینکه بحث خوبی است ولی به موضوع این کتاب ارتباط پیدا نمی‌کند.

آخرین حرف بنده بحث نحیف بودن نتیجه‌گیری کتاب است. نتیجه‌گیری کتاب، مرور مطالب کتاب و تلخیص فصول است. این نتیجه‌گیری نیست و یافته‌ها می‌توانست خیلی باز شود و پیامدها توضیح داده شود.

source

توسط blogcheck.ir